"شما دینتون را فروختید و ما خریدیم"
يكشنبه, ۱۰ آذر ۱۳۹۲، ۰۶:۱۳ ب.ظ
بانوی باحجابی داشت در یکی از سوپرمارکت های زنجیرهای در فرانسه خرید میکرد؛ خریدش که تمام شد برای پرداخت رفت پشت صندوق . . . صندقدار زنی بیحجاب و اصالتاً عرب بود . . . !
صندوقدار نگاهی از روی تمسخر به او انداخت و همینطور که داشت بارکد اجناس را میگرفت ، اجناس او را با حالتی متکبرانه به گوشه میز میانداخت.
اما خا نم باحجاب ما که روبنده بر چهره داشت خونسرد بود و چیزی نمیگفت و این باعث میشد صندوقدار بیشتر عصبانی شود . . . !
بالاخره صندوقدار طاقت نیاورد و گفت: « ما اینجا
توی فرانسه خودمون هزار تا مشکل و بحران داریم و این نقابی که تو روی صورتت داری یکی
از همین مشکلاته که عاملش تو و امثال تو هستید . . . ! ما اینجا اومدیم برای زندگی
و کار . . . نه برای به نمایش گذاشتن دین و تاریخ . . . ! اگه میخوای دینت رو نمایش
بدی یا روبنده به صورت بزنی برو به کشور خودت و هر جور میخوای زندگی کن . . . ! «
خانم محجبه اجناسی رو که خریده بود توی نایلون گذاشت، نگاهی
به صندقدار کرد . . . سپس روبنده را از چهره برداشت و در پاسخ خانم صندوقدار که از دیدن چهرهٔ اروپایی و چشمان رنگین او جا خورده بود گفت:
من جد اندر جد فرانسوی هستم . . . این دین من است و اینجا وطنم . . . شما دینتان را فروختید و ما خریدیم . . . !
- يكشنبه, ۱۰ آذر ۱۳۹۲، ۰۶:۱۳ ب.ظ